وصیت آخر

 

مرگم بهانه شد به من عاشقت کمی 
بین تمام مشغله هایت زمان دهی 
تا روی تیر برق سر کوچه ی شما 
عکسی زنند ، خاطره ها را تکان دهی

تن بی تو در مزار خودش دفن شد ولی
دل پای حرفهای خودش ایستاده است
حالا تو هم بیا و کنار جنازه ام 
اشکی بریز تا که غمت را نشان دهی

ده سال پیش وقت جدایی دل مرا
با خویش برده ای و دگر پس نداده ای
حالا که مرده ام به همین نیز راضی ام
یک مشت خاک بر جسدم جای آن دهی

همسایه،خانه، شهر، خیابان، غزل، اجل
در مرگ من تمامی شان دست داشتند
اما تو هیچ در پی تقصیر خود نباش
من خواستم که ختم بر این داستان دهی

دنیا بدون من به کسی سخت نگذرد
هرکس به فکر عاشقی و کسب روزی اش
تنها سفارش اینکه بیاموز بعد من
باید به عشق تن بدهی یا که جان دهی

این بیت را وصیت آخر حساب کن 
مثل همیشه دردسرت می دهم ، ببخش
خانم بدان که منتظرم عصر جمعه ای
گنجشک های قبر مرا خرده نان دهی

 

علیرضا کیانی

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 25 دی 1394برچسب:علیرضا کیانی, | 14:23 | نويسنده : آریا |